محمدعلى نژاديان: عشق چيست؟!

محمدعلى نژاديان:

عشق چيست؟!

جان گدازی اگر به آتش عشق عشق را کیمیای جان بینی (هاتف اصفهانی)

نظریه عشق: انسان ها در این دنیا عاشق می شوند، یکی عاشق پول و ثروت یکی عاشق زیبایی و صورت، یکی عاشق مقام و قدرت و …این عشق ها در خود دارای حقیقتی هستند و آن شروع و بهانه رسیدن انسان به خواسته اصلی درونش یعنی عشق ازلی و ابدی است. اگر این عشق ها با معرفت همراه نباشند و زندگی را در خود خلاصه و تمام کنند می شوند عشق مجازی و اگر با معرفت پیش روند، انسان را در مسیر حقیقت قرار می دهند و می توان به آنها گفت عشق حقیقی و نهایت این مسیر عشق الهی می باشد که عین حقیقت است . عشق حقیقی باعث بیداری، آزادی، بزرگی و بقای انسان می شود و عشق ظاهری و مجازی باعث غفلت، اسیری، کوچکی و فنای انسان می شود، زیرا موقت و زودگذر هستند. ماهیت عشق یک چیز بیشتر نیست و آن حقیقت است، پس عشق واسطه رسیدن انسان به حقیقت می باشد و در واقع این حقیقت است که انسان را آزاد می کند. عشق حقیقی چیزی است که روح را از عقیمی و بی ثمری رها می کند و باعث دریافتن و فهمیدن زندگی جاودانی می شود و انسان را به مبداء حقیقت یعنی خداوند می رساند و وقتی که انسان به این نقطه رسید، چنان معرفت و معانی او را احاطه می کنند که صورت و ظاهر در مرتبه دوم قرار می گیرند و اینجاست که انسان خود را آرام می بیند!

به قول حضرت مولانا:

صورتش برجاست این سیری ز چیست ؟ عاشقا واجوی که معشوق تو کیست؟

لذا زمانی که انسان عاشق خداوند می شود، خودش را از ترس و نگرانی نجات ميدهد. زیرا مقام عاشقی به انسان آرامش و اطمینان می دهد. بر خلاف عشق های زمینی که انسان را دچار ترس می كند: ترس از دست دادن معشوق، ترس جدایی از معشوق، ترس پذیرفته نشدن و…البته عشق بین انسان ها هم مقدس هست و باعث همبستگی و استحکام روابط می شود!
عشق باعث می شود فشار سختی ها برای انسان کم بشود، عشق به زندگی معنا می دهد، عشق زمینی بهانه و آغاز رسیدن به عشق الهی هست.

به قول جناب هاتف اصفهانی:

یار بی پرده از در و دیوار در تجلی است یا اولی الابصار

شمع جویی و آفتاب بلند روز بس روشن و تو در شب تار

عشق الهی انسان را آزاد می كند و عشق زمینی اگر با معرفت همراه نباشد، انسان را گرفتار می كند. همچنین قابل ذکر هست عشق و نفرت متضاد هم نیستند. عشق اگر بوجود بیاید، اگر عشق حقیقی باشد، چنان انسان را به عظمت و بزرگی می برد و به نوری می رساند که هیچ تاریکی و نفرتی در آن پیدا نخواهد بود.

به قول جناب الهی قمشه ای اگر خداوند با عظمت و بزرگ هست، یکی از دلایلش به خاطر این است که هم عاشق است و هم معشوق!

پس عشقی حقیقی است که باعث آزادی و بزرگی انسان بشود و نه اسیری و کوچکی انسان!

لذا عشق جدا از عقل نیست، چون معرفت بدون عقل حاصل نمی شود.

همچنين عشق یک جور از خودگذشتگى هست، عشق یعنی من نباشم ولی او باشد، عشق یعنی من خواسته هایم را زیر پا بگذارم برای معشوق، عشق یعنی زندگی را برای معشوق راحت تر کردن و.. (كتاب موفقیت شناسی، محمدعلی نژادیان، ١٣٩١)

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا