محمدعلی نژادیان: منتظر زلزله‌ی بزرگ تهران نباشید؛ سال‌هاست هر لحظه زیر پوست این شهر زلزله‌ای هفت ریشتری جریان دارد

نژادیان: زلزله از خیلی وقت آغاز شده؛ فقط ما صدای لرزش آن را نشنیده‌ایم یا شاید نخواستیم که بشنویم.

محمدعلی نژادیان: زلزله خیلی وقت است شروع شده؛ از وقتی که عنوان «مطب» و «طبیب» کمرنگ شد و به کلینیک‌های لاکچری و هتل بیمارستان‌ها بدل شد و بی‌انصافی و زیرمیزی پزشکان جاری شد و حقوق پرستاران نادیده گرفته شد، از وقتی که استقبال از رشته و حرفه «جامعه‌شناسی» در دانشگاه و جامعه کم شد و بسیاری بدون توانایی تحلیل به روان‌شناسی روی آوردند و «روان‌شناسی زرد» در شبکه‌های اجتماعی فالور و لایک بیشتری گرفت و سمینارهای بزرگ آن‌ها بیشتر فروخت. از زمانی که مردم به‌جای مراجعه به روان‌شناسان و مشاوران حرفه‌ای، به «فال گرفتن» و شنیدن دروغ برای درمان یا پیش‌بینی آینده خود روی آوردند و غافل از سخت‌کوشی و ارتقای مهارت‌های خود شدند.

از زمانی که دست‌ها و چشم‌های دانشمندان و اساتید دانشگاه ما در پای رایانه‌ها و آزمایشگاه‌ها برای توسعه‌ی مرزهای دانش خشکید و حتی حقوق شایسته‌ی تلاششان تأمین نشد، از وقتی که دانشگاه‌های ما در اختیار افرادی قرار گرفت که نه کارآفرینی می‌دانستند و نه تجربه‌ی واقعی کسب‌وکار و صنعت را داشتند، اما مسئول و استاد گروه‌های مدیریت، بازرگانی و کارآفرینی شدند و سعی برای کنار زدن باتجربه‌ها کردند که خود به‌دلیل بی‌تجربگی زیر سوال نروند، از زمانی که مسئولان دانشگاه‌ها برای حفظ بقای خود، به‌جای اینکه دانشگاهی مولد بسازند و تنها به شهریه اکتفا نکنند و برای ارتقای خود به نسل سوم، چهارم و پنجم تلاش کنند، به ناچار دانشجو را به چشم مشتری دیدند، و از وقتی که حسادت و خودبزرگ‌بینی در جامعه و حتی در دانشگاه‌ها پررنگ‌تر شد.

از زمانی که سیاستمدارانِ ما تنها به امروز فکر کردند و فردا را بی‌ارتباط با خود دانستند و از زمانی که مسئولان فرهنگی بودجه گرفتند، اما نتوانستند فرهنگ‌سازیِ درست انجام دهند و از همان زمانی که گزینش‌ها را آنقدر سخت گرفتند که بسیاری از نخبگان در همه عرصه‌ها کنار کشیدند یا مهاجرت کردند.

از زمانی که مفسدان اقتصادی را به‌عنوان کارآفرینان برتر معرفی کردند و نقاب کارآفرینی بر چهره‌ی رانت و فساد کشیدند. از زمانی که عده‌ای راه نجات خود از فقر را در ارتباط با مسئولان دیدند و از رانت‌های رنگارنگ بهره‌مند شدند. از وقتی که مسئولان فقیرِ بی‌ایمان، با ظاهری مؤمن، چفیه‌ای را که روزی سفره، جانماز و پانسمانِ زخمِ دست و پای قطع شده‌ی بچه‌های مردم در جبهه بود، برای نمایشِ انقلابی‌گری بر گردن انداختند و تبدیل به کاسبانِ تحریم‌ها شدند.

انتهای پیام/

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

This site uses Akismet to reduce spam. Learn how your comment data is processed.

دکمه بازگشت به بالا